هایکو کتاب سوژه و سایت عالی و جدیدیه که امروز در یک پزشک و یک مسعود با اون آشنا شدم و بلافاصله وسوسه شدم که منم امتحانی بکنم و با اسم کتابهام شعر هایکو بسازم. نتیجه این شد که چند ساعت از وقتم صرف این کار شد، چند ساعت لذتبخش.
♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦
پس از تاریکی
هنوز در سفرم
زندهام که روایت کنم.
♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦
غارهای فراموشی
و ترنم داوودی سکوت …
عادت میکنیم
♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦ . ♦
البته من هم (به تقلید از دکتر مجیدی) حس کردم که داستانگویی با اسم کتابها حتی جذابتر از هایکونویسیه، این هم از داستان من:
وقتی که من بچه بودم، ماجراجوی جوانی بودم با چشمان باز بسته.
در دل تاریکی، جوینده راه حق بودم. مسخشده و اسیر غارهای فراموشی، در پی راز شاد زیستن بودم.
همچون گرگ بیابان بودم؛ اسیر غارهای پولادی دوزخ سرشت و سرنوشتم، و در جنگ بیپایان با شیاطین و فرشتگان درونم، و با خدایان هم.
اینک اما، پس از تاریکی، هنوز در سفرم؛ سفری به شرق وجود. در این زمان بازیافته، هدیه فضیلتهای ناچیز را دریافتهام، و ماموریت فراموش شدهام را به یاد آوردهام. رویای سبزی دارم، و میدانم که دنیای قشنگ نو در پیش روست.
بر روی زمین انسانها، ریشه در خاک، در زیر خورشید عریان و مهتاب درخشان، این خاک خوب را در مینوردم، و با رنج و سرمستی، جویای پلی به سوی جاودانگیام.
اینک شکستناپذیرم و عطش مبارزه در من میجوشد. من، زندهام که روایت کنم.
بازتاب: هایکو کتاب | صندوقک
چه جالب من هرچه سعی کردم نتونستم با خورشید عریان و غارهای پولادین هایکو بسازم، الان دیدم شما این کار رو کردید.
خیلی فکر کردم چطور جاشون بدم؛ حیفم اومد از آسیموف و علمی تخیلی های دیگهام استفادهای نکنم.
بازتاب: نوشته های پراکنده یک مسعود » هایکوکتابهای یک مسعود
خیلی خوب بود… موفق باشی همیشه
ممنونم، خیلی لطف داری …
دوست خلاق عزیز
از حضور شما در جمع کتابخوانهای خلاق و عضویتتان در وبسایت بسیار سپاسگزاریم. باز هم منتظریم آثار خود را در وبسایت به نام خودتان جاودانه کنید.
قلمتان سبز
سلام و ممنون از لطفتون. خوشحالم که سایت خوب و خلاقانهای مثل سایت شما وجود داره و بهشیوه تازهای فرهنگ کتابخوانی رو ترویج میکنه.