متاسفانه در دوره ای از تاریخ بشریت به سر می بریم که همه به دنبال قهرمان می گردیم. سالهاست که فیلم های ابرقهرمانی گیشه ها و قلب ها رو تسخیر کردن و حتی در زندگی عادی مون هم به راحتی میشه رد قهرمان طلبی رو پیدا کرد. همه به دنبال کسی می گردیم که به جای ما (یا جلوی ما در صف مقدم) بجنگه و بار ترس و بدبختیمون رو به دوش بکشه و در نهایت نجاتمون بده. در دنیای خیال، بسیاری از قهرمان ها مثل سوپرمن و زورو این مسوولیت رو می پذیرن و این بار سنگین رو تا انتها به دوش می کشن، تا جایی که نجات انسان ها تبدیل به الویت زندگیشون میشه. ولی در دنیای واقعی خیلی به ندرت میشه قهرمانان حقیقی رو پیدا کرد. اغلب وقتی امیدمون رو به کسی می بندیم در نهایت به نقطه ای می رسیم که می بینیم قهرمانمون طاقت یا شایستگی به دوش کشیدن این بار رو نداره، یا خیلی ساده، دیگه نمیخواد قهرمان باشه. یه سری از ضد قهرمان ها اینطور به وجود میان.
یکی از شاخص ترین، دوست داشتنی ترین و به یاد موندنی ترین ضد قهرمان های سینمایی از این دست، لوک جکسون ه در فیلم لوک خوش دست (Cool Hand Luke)