
فلسفه همواره بخش مهمی از زندگی انسان بوده. آگاهانه یا ناآگاهانه، هر کدوم از ما مواقعی درگیر سوالات بنیادی بشریت بودیم، و بیشترمون به دنبال معنایی برای زندگیمون هستیم، چیزی که زمان محدودمون در این دنیا رو ارزشمند کنه. نگرش ما به مفاهیم کلیدی مثل مرگ، پوچی، جاودانگی، آزادی و اخلاق هست که روش زندگی و اهداف بزرگمون رو شکل میده. شاید بشه گفت در بین مکاتب فلسفی، اگزیستانسیالیسم بیش از همه دغدغه مسائل بنیادی و دنیایی هستی انسانی رو داره و به مفاهیم انسانی اینجهانی و تحلیل هویت بشر میپردازه.
اگزیستانسیالیسم چیست؟
اگزیستانسیالیسم یا فلسفه اصالت وجود، مکتبی فلسفی و ادبیه که هسته اولیهاش توسط نیچه و چالشهای وجودیاش شکل گرفت، توسط کییرکگور پایهگذاری شد، بعدها به وسیله هایدگر و سارتر و دیگران گسترش پیدا کرد، و بعد از جنگ جهانی دوم به اوج رسید و جهانی شد. این مکتب در شاخه اومانیستیاش که شاخه اصلیش به حساب میاد، اسرار خارج از دنیای مادی و قابل تجربه رو کنار میگذاره و تلاش میکنه در جهانی بیهدف و فاقد معنا، مبنایی برای ارزشهای اخلاقی پیدا کنه. اگزیستانسیالیسم از تاثیرگذارترین مکاتب فلسفی بوده و بر روی آثار نویسندگان بزرگی مثل ژان پل سارتر، آلبر کامو، سیمون دوبوار، فرانتس کافکا، و داستایوسکی تاثیر زیادی داشته. دغدغههای اصلی فلسفه اصالت وجود، امکان تصادفی بودن جهان هستی، تحلیل هویت و ماهیت هستی انسان، آزادی فردی و اختیار و انتخاب و مسوولیت، اصالت، اخلاقیات، و پوچی و معناست.
اروین یالوم و رماننویسی فلسفی-روانشناسی
احتمالا بیشتر کتابخونهای ایرانی دنیای سوفی رو خوندن، رمان جذابی از یوستین گاردر که با شیرینترین بیان ممکن به داستان فلسفه و فلاسفه بزرگ میپردازه. کاری که اروین د. یالوم هم به نوعی در آثار داستانیش انجام میده؛ او حقایق مهم و جالب فلسفی و روانشناسی رو با بیانی ساده، شیوا و دلنشین در دل داستانی خیالی و جذاب میگنجونه و آثاری خلق میکنه که علاوه بر لذتبخش بودن، بسیار آموزنده هم هستند. احاطه ستایش برانگیز یالوم بر مباحث فلسفی و البته روانشناسی، به همراه تخیل قوی، قلم روان، و مهارتش در داستانپردازی عوامل موفقیت آثارش هستند. به اینها باید سادهنویسیاش رو هم اضافه کرد که باعث میشه آثارش حتی برای خوانندهای کاملا ناآشنا با فلسفه و روانکاوی هم جذابیت داشته باشه.
یالوم که در اصل یک روانپزشک اگزیستانسیاله، 4 رمان نوشته که 2 تای اونها به فارسی ترجمه شده؛ وقتی نیچه گریست، و درمان شوپنهاور، و هر دو هم آثار بسیار دلچسبی هستند. هدف یالوم – که به گفته خودش از کودکی شیفته قصهگویی بود – از نگارش این دست کتابها، ایجاد سبک جدیدی در رماننویسی به نام رمان آموزشی بوده.
ضمنا جدیدترین کتاب یالوم به نام مشکل اسپینوزا (The Spinoza Problem) که هنوز ترجمه نشده هم، با توجه به دیدگاههای فلسفی متفاوت و ساختارشکنانه اسپینوزا باید واقعا خوندنی باشه، فیلسوفی که با دیدگاه وحدت وجودیاش تاثیر بسیاری بر جهان فلسفه و همینطور بر جهانبینی بسیاری از انسانها داشته و در دوران معاصر هم نظریات محوریاش داره طرفداران جدیدی پیدا میکنه.
وقتی نیچه گریست
در کتاب وقتی نیچه گریست، که موفقیت جهانی داشته و بارها به زبانهای گوناگون ترجمه شده، یالوم، فریدریش نیچه رو با پزشک نامداری به نام دکتر یوزف برویر – از اساتید زیگموند فروید (پدر دانش روانکاوی) – رودررو میکنه. در این داستان که در اون مانند بقیه آثار یالوم، روش رواندرمانی اگزیستانسیال (هستیگرا) به کار گرفته میشه، فروید هم گهگاهی به عنوان دوست برویر حضور پیدا میکنه و الفبای این روش رو که پایه روانکاوی ابداعیاش میشه از اینجا فرا میگیره.
اما چرا نیچه؟ یالوم در پاسخ به این سوال، میگه که پایه تفکراتش در زمینه رواندرمانی اگزیستانسیال و معنای ناامیدی، بر نوشتههای نیچه استوار بوده. بنابراین تصمیم گرفته در رمانش، نیچه رو در یک موقعیت تاریخی خیالی قرار بده، موقعیتی که در اون نیچه بتونه نوعی رواندرمانی بر مبنای آثارش ابداع کنه، به طوری که برای درمان خودش هم کاربرد پیدا کنه. و به این ترتیب نیچه تنها، افسرده، بیمار و بدبینی که به وسواس فکری و سردردهای فلجکننده میگرن مبتلاست، نیچهای که تمام وجودش مشتاق در آغوش کشیدن زندگی با تمام کاستیهاشه ولی در زندان جسم و ذهنش اسیره، سوژهای میشه برای روانکاوی بر مبنای فلسفه خودش که به وسیله دکتر یوزف برویر بر روی او پیاده میشه، در حالی که خود برویر هم مانند نیچه به وسواس فکری مبتلاست و این، در واقع داستان درمانی دوسویهاس.
این کتاب به نظر من از درمان شوپنهاور داستانیتر و شیرینتره. یالوم طوری نیچه رو در برابر چشمانمون زنده میکنه که حس میکنیم به خوبی میشناسیمش. ضمن اینکه با افکار و عقاید فلسفیاش و جزئیات مهم زندگیاش هم آشنا میشیم.
رمان چند بار به فارسی ترجمه و منتشر شده، نسخهای که من خوندم و راضی بودم ترجمه سپیده حبیب، انتشارات کاروان بود.
بر اساس این رمان فیلمی هم ساخته شده (When Nietzsche Wept – 2007) که البته هنوز ندیدم.
درمان شوپنهاور
داستان این کتاب بر خلاف کتاب قبلی، در زمان حاضر میگذره. دکتر ژولیوس هرتزفیلد، روانپزشکی که در بسیاری محافل علمی او رو به عنوان برترین فرد در حرفه خودش میشناسن، متوجه میشه که به سرطان بدخیمی مبتلاست و 1 سال بیشتر فرصت نداره. تصور مرگ قریب الوقوع ابتدا اون رو با هراس مواجه میکنه، و بعد تشویقش میکنه که کیسهای قدیمی شکست خوردهاش رو مرور کنه، جایی که دوباره به مورد فیلیپ اسلیت برمیخوره، مردی اسیر تکانههای ج ن س ی که به دلیل امیال غیرقابل کنترلش قادر نیست به زندگی و فعالیتهای فکری دلخواهش بپردازه. بعد از تماس دوباره با فیلیپ، ژولیوس پی میبره که فیلیپ در طی این سالها با غرق شدن در فلسفه و بهرهگیری از نظریات شوپنهاور، تونسته با مشکلش کنار بیاد.
یالوم در این کتاب ما رو به صورت غیر مستقیم و از طریق شخصیت فیلیپ، با نظریات و شخصیت شوپنهاور آشنا میکنه. فیلسوف بدبین و مردمگریزی که نظریات و روحیات و تاریخچه زندگیاش شباهت زیادی به فیلیپ داره، و اعتقاد داره که تنها راه آرامش پایدار بشر، رهایی از امیال و آرزوها و غرائضه.
از طرف دیگه کتاب گریزی هم میزنه به آئینهای فلسفی شرقی، درست همونطور که شوپنهاور فلسفه غرب و دیدگاه کانت رو با فلسفه شرق گره زد و بینش جدیدی رو شکل داد.
جنبههای آموزشی این کتاب از وقتی نیچه گریست بیشتره و یالوم سعی کرده آموزشهایی در باب گروهدرمانی هم ارائه بده، روشی که اعتقاد زیادی به مفید بودنش در بهبود روابط بین فردی داره. هر چند کشش و جذابیت این کتاب نسبت به کتاب قبل کمی کمتره. ولی در مجموع کتاب بسیار جالب و ارزشمندیه.
به گفته یالوم در موخره، هدف کتاب کاوش این 4 مقولهاس:
- گروهدرمانی چگونه کار میکند.
- چگونه فلسفه به طور اعم و فلسفه آرتور شوپنهاور به طور اخص، میتواند روال معمول رواندرمانی را تحت تاثیر قرار دهد.
- چگونه تاریخچه زندگی عجیب و آسیبشناسی قابل توجه شخصیت شوپنهاور، نتیجهگیریهای فلسفی وی را تحت تاثیر قرار داده است.
- آگاهی از مرگ چگونه بر رفتار فرد در زندگی تاثیر میگذارد.
اما چرا شوپنهاور؟ باز هم به گفته یالوم در موخره، در ابتدا موقع تحقیق برای نوشتن کتاب وقتی نیچه گریست، به آثار شوپنهاور علاقهمند شد. با اینکه شوپنهاور وقتی نیچه 16 ساله بود از دنیا رفت، ولی آثارش بر شکلگیری افکار نیچه تاثیر فراوانی داشته. خود نیچه گفته که مطالعه آثار شوپنهاور بود که از او فیلسوف ساخت. ولی بعد از مدتی، نیچه با افکار شوپنهاور مخالف شد و شدیدا علیه او شد، هر چند به هر حال شباهتهای زیادی بین افکارشون مشاهده میشه. یالوم شدیدا مجذوب افکار شوپنهاور شد، و این حقیقت که او انسان بسیار بیمار و مشکلداری بود، اون رو به یه سوژه بسیار مناسب برای داستاننویسی تبدیل کرد، هر چند که شوپنهاور آدمی به شدت تنها و مردمستیز بوده و همین، نوشتن داستانی درباره زندگیاش رو سخت میکرد، پس بهترین کار این بود که نمونه مدرن شوپنهاور زیر ذرهبین قرار بگیره. (1)
این کتاب با ترجمه دکتر حمید طوفانی و زهرا حسینیان، توسط انتشارات ترانه منتشر شده.
تاثیرپذیری فروید از نیچه و شوپنهاور؟
موضوع اونجا جالبتر میشه که بدونیم نظریات روانکاوانه نیچه و شوپنهاور در بسیاری از موارد از فروید پیش بوده.
بسیاری از بینشهای شوپنهاور مفاهیم بعدی رواندرمانی مثل ناخودآگاه، نهاد، پسروی یا سرکوب، نقش امور ج ن س ی و ضرورت خودکاوی بدون تصورات نادرست ماوراءالطبیعی رو شکل داده. (1)
از طرف دیگه، انجمن روانکاوی وین نیچه رو نخستین کسی دونسته که اهمیت تخلیه هیجانی، واپسزنی، فراموشی، پرش به بیماری، و غرایز ج ن س ی رو در زندگی روانی کشف کرده. با اینکه فروید منکر تاثیرپذیری از نیچه و حتی مطالعه آثارشه، و در عالم واقع هم نیچه فروید رو نمیشناخته، ولی در آثار فروید که همگی بعد از آثار نیچه منتشر شدن شباهتهای غیر قابل انکاری دیده میشه، به علاوه این نکته مهم که فروید به مدت 26 سال دوست صمیمی لو سالومه بوده، زنی که در گذشته دوست نزدیک نیچه بوده و در داستان وقتی نیچه گریست هم نقش مهمی داره؛ و اینکه فروید دوره کامل آثار نیچه رو داشته و بسیار هم برای این مجموعه ارزش قائل بوده.
هر چند فروید بنا به گفته خودش هر بار سعی کرده نوشتههای نیچه رو بخونه گیج شده، چون اونها رو مملو از بینشهایی دیده که به طرز ناراحتکنندهای به بینشهای خودش نزدیک بودند، ولی بعدها در نشستی اعتراف کرده که بینش حاصل از روش شهودی نیچه شباهت زیادی به حاصل تلاشهای دشوار علمی و اصولی روانکاوی داره و از صحبتهاش به روشنی برمیاد که آثار نیچه رو با دقت مطالعه کرده. چندین بار هم درباره او گفته «او ژرفتر از هر کسی که تاکنون زیسته یا احتمال دارد در آینده پا به عرصه زندگی بگذارد خود را شناخته است.» (2)
بر طبق زندگینامه فروید به قلم ارنست جونز، او معتقد بوده که هرگز به پای چند نفر نمیتونه برسه: گوته، کانت، ولتر، داروین، نیچه، و شوپنهاور.
همچنین فروید در جای دیگهای هم اشاره کرده که شوپنهاور و نیچه، در نظریه واپسزنی از او پیشی گرفتن، ولی از اونجایی که او (فروید) آثار این دو رو به دقت مطالعه نکرده بوده، این فرصت رو داشته که خودش به این کشف بزرگ نائل بشه.
ولی عملا فروید هرگز به این وامگیری اعتراف نکرد و حالا جهان با بیانصافی فروید رو مبدع این نظریات میدونه. (3)
به این ترتیب هدف دیگه یالوم از نگارش کتاب وقتی نیچه گریست این بوده که بر این واقعیت تاریخی نادیده انگاشته شده انگشت بذاره و با نشوندن نیچه در جایگاه فروید، از او احقاق حق کنه.
یالوم و رواندرمانی اگزیستانسیال
تلاش یالوم در طی سالها رواندرمانی و نویسندگیاش بر این بوده که روش شهودی و کارآمد اما مهجور رواندرمانی اگزیستانسیال رو به جهان بشناسونه.
او در کتاب مفصلش به نام رواندرمانی اگزیستانسیال پایهها و اصول این روش روانکاوی رو شرح میده:
رواندرمانی اگزیستانسیال رویکردی پویاست و بر دلواپسیهایی تمرکز میکند که در هستی انسان ریشه دارند.
دیدگاه اگزیستانسیال بر تعارض اساسی متفاوتی تاکید دارد: نه تعارض با غرایز سرکوبشده و نه تعارض با بالغین مهم درونیشده، بلکه تعارضی حاصل رویارویی فرد با مسلّمات هستی. منظورم از مسلّمات هستی دلواپسیهای غایی مسلم است، ویژگیهای درونی قطعی و مسلمی که بخش گریزناپذیری از هستی انسان در جهان آفرینشند.
این کتاب به 4 دلواپسی غایی میپردازد: مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی. رویارویی فرد با هر یک از این حقایق زندگی، درونمایه تعارض پویای اگزیستانسیال را میسازد.
به این ترتیب روانپویهشناسی اگزیستانسیال به 4 امر مسلم و 4 دلواپسی غایی میپردازد و نیز به ترسها و انگیزههای آگاهانه و ناآگاهانهای که از هر یک ناشی میشود.
در فصول مختلف کتاب، او هر کدوم از این مفاهیم 4گانه رو باز میکنه و به نقششون در ناهنجاریهای روانی میپردازه، و در آخر هم رویکردهای درمانی رو برای هر کدوم از این موارد شرح میده.
هر چند به گفته خودش این کتاب رو در اصل برای دانشجویان و رواندرمانگران بالینی نوشته، ولی سعی کرده از سبک نگارشی قابل فهم و بدون اصطلاحات تخصصی استفاده کنه تا برای مخاطب عام هم قابل فهم باشه.
مطالعه این کتاب، که توسط دکتر سپيده حبيب ترجمه و به وسیله نشر نی منتشر شده، میتونه برای علاقهمندان روانشناسی و فلسفه مفید و جذاب باشه.
————————————————————————
(1) درمان شوپنهاور، نگارش درمان شوپنهاور، ص 494-495
(2) سرگذشت فلسفه، برایان مگی، ترجمه حسن کامشاد، نشر نی، ص 178
(3) وقتی نیچه گریست، از نثر تخصصی تا رمان آموزشی، ص 459-463
* در نوشتن این مطلب از ویکیپدیا، کتاب «سرگذشت فلسفه» (برایان مگی)، و مقدمه و توضیحات کتابهای «وقتی نیچه گریست»، «درمان شوپنهاور»، و «رواندرمانی اگزیستانسیال» هم استفاده شده.
بهترین پستی بود که امسال خوندم.
ممنونم، خیلی لطف داری …
این پست باعث شد فید بلاگت رو به لیست بلاگ هایی که دنبال میکنم اضافه کنم و در واقع یک مشتری ثابت برای بلاگت بشم. خیلی سپاسگذارم
خیلی از لطف شما ممنونم …
خیلی کامل بود، یه بار از نگاه 4 دغدغه بنیادی به آینده سینگولاریتی متصور در ادبیات گمانه زن نگاه کردم، شاید براتون جالب باشه
http://barzakhnevesht.blogspot.com/2012/07/blog-post.html
ممنون. حتما سر فرصت مطالعه می کنم، به نظر موضوع جالبی می رسه.
اینجا چرا خاک گرفته و تعطیل شده؟ :7
سلام! به خاطر یه سری گرفتاری و امتحانات و بعد هم که مشکلات اینترنت و فیل تر بودن اینجا، چند وقتی نتونستم آپدیت کنم. برنامه اینه که از هفته بعد اینجا رو گردگیری کنم :دی
امان از امتحانات! و مشتاقانه منتظریم! :دی