معرفی فیلم: بینوایان

استاندارد
معرفی فیلم: بینوایان

وقتی خبر ساخته شدن بینوایان (Les Miserables) رو خوندم، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که: عجب فکر بدی! اقتباس از داستان بارها شنیده و اقتباس شده‌ای مثل بینوایان، به احتمال زیاد نمی‌تونه فیلم جالبی از آب در بیاد، اونم با در نظر گرفتن اینکه سبک رمان، رئالیسمه، سبکی که هدفش نشون دادن فقر و بیچارگی طبقه فرودست جامعه با اغراق و بزرگ‌نمایی زیاده، و داستان تلخی در چنین سبک واقع‌گرایانه‌ای رو چطور میشه به صورت موزیکال به تصویر کشید؟ هیچ جایی برای خیال‌پردازی شاعرانه در این داستان سیاه و غم‌انگیز وجود نداره. ولی با گذشتن 5 دقیقه از شروع فیلم نظرم عوض شد.

Les Miserables 1

بینوایان، که چه در باکس‌آفیس و چه نزد منتقدها موفقیت قابل توجهی داشته، و چندین جایزه معتبر و نامزدی اسکار رو هم کسب کرده، تا اینجا برای من بزرگترین غافلگیری سال 2012 بوده.

فیلم، اقتباس نسبتا وفادارانه‌ای از رمان رو ارائه داده و تغییراتش جزئی و در جهت جمع و جور کردن داستانه.

نکته‌ای که در این فیلم خیلی دوست داشتم، استفاده نو و هوشمندانه از ابزار موسیقی و آوازه. با اینکه چندان طرفدار فیلم‌های موزیکال نیستم، ولی موزیکال‌های زیادی دیدم و میشه گفت که بینوایان از بیشتر فیلم‌های این ژانر یک قدم فراتر گذاشته و از ملودی و آهنگ کلام برای رنگ دادن به شخصیت‌ها استفاده کرده. صدای عمیق و قوی و آوازهای آهنگین ژان والژان (با بازی زیبای هیو جکمن) همونقدر روح بزرگش رو به تصویر می‌کشه که صدای خشک و بی‌روح، و آواز تکرارشونده و منظم ژاور (راسل کرو) که در تمام فیلم چند نت نزدیک به هم و غیر هارمونیک رو پیاپی تکرار می‌کنه و حس تعلیق و ناراحتی در شنونده ایجاد می‌کنه. کوزت (آماندا سایفرد/ایزابل آلن) مثل قناری کوچک و ظریفی، با صدایی سوپرانو و فرشته‌سا، آوازهای پر زیر و بم و رویاگونه‌ای می‌خونه که نوید تمام چیزهای زیبا در زندگی رو با خودش داره؛ و در آواز لطیف، عمیق و قوی ولی گاها لرزان فانتین (ان هاتوی)، ردی از غم و حسرت و امیدهای در هم شکسته وجود داره.

Les Miserables 5

در این فیلم تقریبا گفتگوی عادی وجود نداره و تمام مکالمات به صورت آهنگین و بعضا بدون ملودی اجرا میشه، که باید اقرار کنم بعضی جاها توی ذوق می‌زنه. ولی به طور کلی، شعر و آواز تا حدودی تیزی و تلخی داستان رو گرفته و کمرنگ کرده.

از بازی‌های این فیلم زیاد گفته شده، و دلیل خوبی هم داره. هیو جکمن که در مراسم اسکار چند سال قبل با صدای زیباش خیلی‌ها رو غافلگیر کرد، در این فیلم علاوه بر قدرت خوانندگیش، قدرت بازیگریش رو هم – شاید برای اولین بار به معنی واقعی – به رخ می‌کشه. اجرای این نقش برای جکمن جایزه گلدن گلاب رو به ارمغان آورد و احتمالا باعث بشه از این به بعد تصویرش از کلیشه مرد جذاب عاشق‌پیشه جدا بشه و به عنوان یک بازیگر حرفه‌ای و شایسته، جدی گرفته بشه. عین همین کار رو ان هاتوی هم در نقش کوتاه ولی به‌یادماندنی‌اش انجام میده، نقشی که باعث میشه برای نخستین بار اونو در قالب یک ستاره – و نه صرفا یه بازیگر خوب – ببینیم. از طرفی بازی‌های راسل کرو، به این دلیل که به وضوح هیچ استعدادی در خوانندگی نداره (و بازی ضعیفش در این فیلم از بزرگترین نکات منفی فیلمه)، و آماندا سایفرد، به دلیل یک‌بعدی بودن کاراکترش در داستان، بر خلاف معمول چندان چشمگیر نیست و در سایه قرار گرفته.

Les Miserables 4

قطعا به فیلم درآوردن چنین داستان پرکاراکتر و طولانی‌ای ساده نبوده، ولی در این فیلم به هر کاراکتر و ماجرا بهای کافی داده شده و حتی شخصیت های فرعی مثل ماریوس، اپوناین، و گاوروش هم به خوبی به تصویر کشیده شدن و بعد پیدا کردن.

Les Miserables 6

حرکت جالبی در فیلم، دادن بعد کمیک به کاراکتر تناردیه‌های بدجنسه (ساشا بارون کوهن، هلنا بونم کارتر)، کاری که فیلم رو از سنگینی خارج کرده و گاهی بهش آهنگی سبک و مفرح داده. به خصوص ساشا بارون کوهن که مثل همیشه عالیه و با اون کاراکتر نیمه‌خل و شارلاتانش صحنه‌های نابی خلق کرده، بگذریم که صرف حضورش روی صحنه هم خنده‌داره و اصلا نیازی نیست که کار خاصی انجام بده!

فیلم سکانس‌های زیبای زیادی داره، ولی دو سکانس رو خیلی دوست داشتم؛ اول، سکانس مواجهه هیجانی ژان‌والژان و ژاور پس از مرگ فانتین، که مثل یک دوئل آهنگین و پرشوره، و دو بازیگر همزمان و با دو سبک کاملا متفاوتشون آواز می‌خونن؛ و دوم، سکانس معروفیه که در اون فانتین / هاتوی آهنگ I Dreamed A Dream رو می‌خونه. نسخه اصلی که صحنه‌های فیلم رو هم شامل بشه پیدا نکردم. ویدئوی ساندترک این سکانس رو با لیریک در یوتیـوب ببینید یا از اینجا با حجم کم دانلود کنید.

Les Miserables 2

این فیلم یکی از اشک‌انگیز‌ترین فیلم‌های تاریخه، شخصا یادم نمیاد موقع دیدن فیلم دیگه‌ای اینطور زار زده باشم! (البته Toy Story 3 هم در این زمینه جایگاه ویژه‌ای داره). هر چند اشک‌انگیز بودن بینوایان، نه فقط به خاطر غم‌انگیز بودنش، که تا اندازه‌ زیادی هم به این دلیله که تا عمق قلب نفوذ می‌کنه. ظاهرا من در این عرصه تنها نیستم و این فیلم اشک خیلی‌ها رو درآورده، نمونه‌اش، ویدئوی خنده‌داری که پسری با شیطنت از والدینش گرفته، در حالی که در مورد فیلم صحبت می‌کنن و مثل ابر بهار اشک می‌ریزن! (در یوتیــوب ببینید یا از اینجا با حجم کم دانلود کنید). هافینگتون‌پست هم فلوچارت بامزه‌ای تهیه کرده که بهتون نشون میده آیا با دیدن این فیلم گریه می‌کنید یا نه!

cry

کلام آخر: بینوایان بیش از اونکه یک فیلم باشه، یک اپرای حماسی شورانگیزه. فیلم خیلی خوب و دلنشینی که موفق میشه خودش رو از سایه رمان بیرون بکشه و هویت مستقلی برای خودش دست و پا کنه. فیلمی احساس‌برانگیز که گاهی می‌خندونه و گاهی قلب رو به درد میاره، و نقشش تا مدت‌ها بر پرده ذهن باقی می‌مونه.

امتیاز من به فیلم: 8/10

Les Miserables 3

یک پاسخ »

  1. من دارم یه مطلب راجع بهش مینویسم، خیلی جالبه که اتفاقا اشک من رو ترانه ازادی (can You hear the people Sing) در وسط و انتهای فیلم درآورد… سعی مکنم کلیپ رو خودم آپلود کنم… بینظیرترن فیلم امسال بود… دقیقاً عین شما با بیرغبتی تمام تماشاش کردم… ولی در همون چند دققه اول جذبش شدم… تو این دو هفته سه دفعه فیلم رو دیدم 🙂

    • عجب 😀
      اون بخش هم خیلی خوب بود، اشک منو هم در آورد. خیلی کار خوبی می‌کنید، منم هنوز divx فیلم رو نگرفتم وگرنه همین کارو می‌کردم.
      منتظر نوشته تون هم هستم. من خیلی حال وارد شدن به جزئیات رو نداشتم، واسه همین مختصر نوشتم و از خیلی موارد گذشتم، ولی شما همیشه جامع و کامل می‌نویسید.

  2. سلام

    من عاشق هیو جکمنم. به معنای واقعی بازیگریش رو دوست دارم. کلا از تیپ بازیگریش خوشم میاد. یه جورایی جزء آخرین های نسل بازیگران به معنی واقعی مرد با شخصیت اصیل مردانه هست. یه خصلت مردی هست که هر بازیگر مردی اونو نداره. یه نوع غرور و ابهت جذاب تو مایه های کلینت ایستوود (این خصلت مردانه رو مثلا دنیل کریگ تا حدودی داره). ابهتی که خود من به عنوان یه مرد بالغ دلم می خواد ازش الگو برداری کنم. فقط حیف که اونجور که باید و شاید قدر هیو جکمن رو ندونستند. پتانسیلش خیلی بیشتر از اینیه که تو کارنامه اش هست. مثلا تو فیلم پرستیژ یه چشمه از استعدادش رو نشون داد. و تو مراسم اسکار 81 ام با اون اجرای زیباش کاری کرد که حضار ایستاده تشویقش کردند. این آدم خیلی بیشتر از ایکس من و فولاد واقعی هست. به امید اینکه اولین اسکارش رو برای بینوایان بگیره. این فیلم هم به خاطر همین بازیگر تو لیست باید دید هایم بود و با این پست دیگه 100% میبینمش. هرچند هنوز که هنوزه کتاب بینوایان رو نخوندم.. 😦

    • منم از بازیش خوشم میاد و فکر می کنم در حقش کم لطفی شده. نمی دونم چرا بعضی بازیگرا هیچ وقت به جایگاهی که لایقش هستن نمی رسن. همینا (جکمن و کلونی و …) اگه 40 سال زودتر به دنیا می اومدن شرایط براشون خیلی فرق می کرد، ولی الان عصر بچه کوچولوهایی مثل رابرت پتینسون و جاستین بیبره متاسفانه 😦
      رمان بینوایان رو هم به نظر من اگه نخونی چیز خاصی رو از دست ندادی. خودم که هیچوقت ازش خوشم نیومد. این فیلم از خود رمان خیلی خیلی دلچسب تره.

  3. کلونی رو که حرفشم نزن. اصلا از فیلم ها و بازیش خوشم نمیاد.
    اما جکمن به نظرم بدشانسی آورده. یعنی فیلم نامه و کارگردان خیلی خوب به تورش نخورده که بتونه قابلیت هاش رو به ظهور برسونه. یه کیت و لئوپولد بود که نسبتا بد نبود، یه ایکس من 1 بود و یه پرستیژ که تو پرستیژ به نظرم بهترین بازیش رو ارائه کرد. استرالیا رو هنوز ندیدم. اما این سری فکرکنم شانس به این بازیگر استرالیایی الاصل رو آورده و بینوایان تام هوپر، کشتی نجات این بازیگر کشتی شکسته شده.
    در اون مورد هم به نظرم جاستین بیبر و امثالهم در همه دوران عصر حاضر وجود داشتند. تین ایجرهایی که بین تین ایجرها محبوبیت خاصی دارند و همونها فقط به معنای واقعی دوستشون دارند. هیچ جایگاهی هم بین مخاطب جوان و بزرگسال ندارند یا اگرم هست خیلی کمه. اصلا تو حوزه سینما هم نباید واردشون کرد که بخوایم حالا با بازیگرا قیاس بگیریمشون. همون حوزه کلیپ و شو هم از سرشون زیاده. :دی

    • لول. آره یادمه گفته بودی از کلونی خوشت نمیاد :دی
      در مورد جکمن واقعا هم بدشانسی آورده. کیت و لئوپولد در نهایت به کمدی رمانتیک خوب بود، نه بیشتر؛ استرالیا هم که انقدر ضعیف بود که 1 بار دیدنش هم زیاد بود. به قول تو فقط توی پرستیژ تونست یه خودی نشون بده.
      در مورد جدیدها، بدبختانه اونطور هم نیست که فقط توی دنیای موسیقی پاپ باشن و دستشون از سینما کوتاه. جاستین بیبر که به زودی قراره وارد دنیای سریال بشه، که این یعنی دروازه ورود به سینما، تیلور سویفت هم قرار بود توی همین فیلم بینوایان بازی کنه که خوشبختانه نشد، امثال زاک افرون و کریستین استوارت و رابرت پتینسون و مایلی سایرس هم که گیشه ها رو تسخیر کردن، اینجوری میشه که بازیگرای کارکشته ای مثل دنیرو و پاچینو یا باید توی خونه بشینن یا باید نقش های بیخود بازی کنن و تمشک طلایی بگیرن. درسته که طرفدارای این قشر بیشتر تین ایجرن، ولی همین تین ایجرها و تمایلات بی هنرانه شون الان دارن خط مشی جریان اصلی هالیوود رو تعیین می کنن. قدیما فکر نمی کنم اوضاع در این حد خراب بوده باشه. درسته که اون موقع هم خیلی از فیلمها کلیشه ای و بی ارزش بودن، ولی حداقل ستاره های خوب و دوست داشتنی ای توشون بودن نه بی هنران بی استعدادی مثل اینا … هـــــــی 😐

  4. بازتاب: نوشته های پراکنده یک مسعود » در ستایش یک موزیکال تکرار نشدنی

برای far5tar پاسخی بگذارید لغو پاسخ